کرامات امام خامنه ای
روزی شخصی نزد آیت الله بهجت شروع به گلایه از مسؤلان نمود.همین که گلایه و بد گویی ها را خواست به سمت حضرت آقای خامنه ای نیز بکشاند فوراً حضرت آیت الله بهجت که سرشان پایین بود، سر را بالا آورده و با نگاه تندی به آن شخص فرمودند:((شما بهتر از ایشان را سراغ دارید؟ما که نداریم!))
***********
اواخر، روزی حضرت آیت الله بهجت از مسئولین دفترشان می خواهند تا فوراً با بیت حضرت آقای خامنه ای ارتباط ایجاد کرده و یکی از افراد نزدیک آقا را به ملاقات فوری می طلبند. در پی این موضوع یکی از پسران حضرت آقا به قم و نزد ایشان می آیند.حضرت آقای بهجت در این دیدار می فرمایند:((سلام مرا به پدرتان برسانید و بگویید خطری جان ایشان را تهدید می کند، بنده ختومات و اوراد و ذکر و هر چه نیاز بود انجام داده ام، ایشان خودشان نیز هر چه می توانند انجام دهند و مراقب باشند!))
***************
در سال ۱۳۴۳در طی مکاتباتی متوجه می شوند که پدرشان آب مروارید داشته و تقریباً نابینا گشته اند و لذا می بایست به مشهد باز گردند،از طرفی برای پدر بسیار غمگین می شوند و از طرفی نیز نمی شود از این حوزه و اساتید عظیمش و پیشرفت عجیب علمیشان دل بکنند، در نهایت پدر و مادر را بر توفیقات فردی ترجیح داده و به مشهد باز می گردند. خودشان در این باره می فرمایند:((به مشهد رفتم و خداوند توفیقات زیادی به ما داد، بنده فکر می کنم اگر در زندگی توفیقاتی داشتم ناشی از همان نیکی ای است که من به پدر و بلکه به پدر و مادرم کردم.)) ایشان در بازگشت به مشهد نیز دست از تحصیل بر نداشته و تا سال۱۳۴۷در محضر عالم ربانی حضرت آیت الله میلانی(رحمته الله علیه) ، زانوی ادب بر زمین نهادند.
*********
نظرات شما عزیزان: